ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم
دوبـاره آمـدهام شعـرِ تازه میخـواهم برایِ عرضِ ارادت اجازه میخواهم بـیـا و شـعـرِ مرا با شـعـور کن بانو و بیـت بیتِ مـرا بیتِ نـور کـن بانـو ببـین که از همۀ شهـر خـسـته آمدهام کـبوتری شـدهام، پَـر شِکســته آمدهام به نـورِ گـنبدِ خورشیدیات قسم بانو طلا شود دلِ سنگـم در این حرم بانو چـقـدر قـافـلۀ اشک و آه ایـنجا هست شبیهِ من چه قدر روسیاه اینجا هست کریمهای و به اسمِ شما کَرَم خورده است که خضر آبِ حیات از همین حرم خورده است کریمه، فاطمه، معصومه رونوشتِ خداست درِ بهشت نه؛ اینجا خودِ بهشتِ خداست غدیـر را به خُم آورده است این بانو مدیـنه را به قـم آورده است این بانو درِ شِفاء و شِفاعت در این حرم باز است عصایِ حضرتِ موسی به وقتِ اعجاز است به شوقِ آمدنش چشمهها گلاب شدند زنان برایِ قـدمهـایِ او رِکـاب شدند کنارِ محـملِ خـورشـید سایبـان بودند چقدر مردمِ این شهـر مهربـان بودند به جایِ هلهله بانگِ سلام بود و درود به دستهای همه جایِ گِل گُلایل بود مـباد سـایۀ خـورشـید را بـبـیـند شب مـبـاد قـم بـشـود شـام، فـاطـمه زینب خـرابـهها نـشود منـزلِ بهـشـتِ خـدا خدا نکرده مـبادا دوبـاره طشتِ طـلا ولی نه … ما به خدا از تبارِ سلمانیم به پایِ غـربتِ این خانـواده میمانـیم خلاصه اینکه در این خاک آسمان داریم کنارِ حضرتِ معصومه جمکران داریم برایِ راهِ ظهـورش زمیـنه میسازیم شبـیهِ قـم حرمی در مـدینه میسازیم |